Novels2Search
Test tower: with the presence of the god of demons?
Chapter 0 / Demon God, the beginning or the end?

Chapter 0 / Demon God, the beginning or the end?

پسری با هیکل متوسط و قد حدودا 170 سانتی متری که 16 ساله به نظر می رسد قرمزش را برس زد و جلوی 1 نفری که روی تخت نشسته بود و با جدیت ویکتور را تماشا کرد.

تخت پادشاه با طلای ناب و معماری بسیار زیبا نقاشی شده بود و شخص روی تخت تاجی طلایی با جواهرات قرمز داشت.

- ای خدای شیاطین، «ویکتور»، آیا درخواست می کنید که جایی برایت بسازیم که احساست را در آنجا زندگی کنی؟ دلیلش چیه

ویکتور روی زمین زانو زد و گفت: خوب، می دانی که من اینجا حوصله ام سر رفته است.

خدای برتر: ها-ها خیلی جالبه من اینجا رو میسازم ولی شرط داره.

ویکتور در حالی که صاف می کرد گفت: تکان نخور.

خدای مطلق: خدای شیاطین باید از صفر شروع کنی!

خداوند متعال دست خود را دراز کرد و دروازه ای باز شد

خداوند متعال در حال برخاستن با صدای بلند گفت: برای شما هدیه خداحافظی گذاشتم تا کارتان آسان شود (در حالی که چشمانش آبی می درخشید) موفق باشید!

ویکتور تعجب می کند که این هدیه مرموز چه خواهد بود.

ویکتور چشمانش را باز کرد و خود را در تقاطع میدان شهر جدید دید، آسمان خراش ها بسیار بلند بودند و ماشین هایی که از کنار جاده رد می شدند و مردمی که در پیاده رو رد می شدند.

_ هی، اون پسره از آسمون افتاد، چشماش قرمزه موهاش قرمزه، چقدر کمیابه

ویکتور نفس عمیقی کشید و صفحه ای در مقابلش باز شد

نام: ویکتور شغل: نژاد خدای شیطان: یکی از 6 خدای برتر

سن: جاودانه ///// سطح: 1

ژوئن: 5

مانا: 8

قدرت: 1

سرعت: 1.5

هوش: 1.1

مهارت های ویژه:

مهارت های بی شمار دیگر ... (قفل شده)

سیستم تقلب خدایان کلاس الهی "بخش 5 [مکث]"

If you stumble upon this tale on Amazon, it's taken without the author's consent. Report it.

مهارت های عادی:

جاودانگی کلاس بی نهایت "قسمت 5 [مکث]"

و مهارت های بی شمار دیگر... (قفل شده)

جزئیات سطح بندی مهارت در پایان فصل 1

ویکتور: این 2 مهارت که خدای متعال آن ها را نگرفت، من را به شدت از این فانی ها متمایز می کند. و البته خداوند متعال فرموده است که بعد از 5 دقیقه یک برج ظاهر می شود...

ناگهان برجی بالای سر ویکتور به شکل یک برج آبی ظاهر شد و بالاترین طبقه دیده نمی شد، شاید حتی به فضا هم می رسید.

فرشته به ویکتور نگاه می کند و برای لحظه ای احساس می کند که تو پروردگار او "خدای شیاطین" هستی، درست است که فرشته خادم عمارت ویکتور بوده است.

_ من فرستاده خدا هستم تا شما را از خطر بی نظیری آگاه کنم. این مکان یک برج الهی است. 100 طبقه وجود دارد که هر کدام دارای یک رئیس (آخرین غول) هستند که یکی از آنها قویتر از دیگری است. برای هر طبقه 1 ماه فرصت دارید تا آن را تمیز کنید. در زمان تعیین شده، تمام موجودات کف به شما حمله می کنند. جزئیات بیشتر در طبقات بعدی کشف خواهد شد.

فرشته به ویکتور نزدیک می شود و در فاصله کمی از او می ایستد.

فرشته با دستش گونه ات را نوازش می کند

فرشته: هه تو خیلی شبیه ارباب من "خدای شیاطین" ای فانی...

ویکتور با دستی محکم دست فرشته را رد می کند.

ویکتور: مهم نیست که من هستم، شما اجازه ندارید به من دست بزنید! ای فرشته بی پایه... نه قدرتمند...

فرشته با مقاومت تو وسوسه می‌شود و می‌گوید: خود پروردگارم می‌گوید که اشکالی ندارد فرشتگان او را لمس کنند و تو فقط یک انسان فانی هستی، پس نمی‌توان تصمیم گرفت که من او را لمس کنم یا نه.

فرشته به آرامی دستش را برمی دارد و آرام آرام پرواز می کند.

فرشته با خودش میگه: یه دقیقه واقعا حس کردم باهاش ـحرف میزنم، حس دژاوو داشتم... احتمالا توهم داشتم.

آن فرشته ناپدید می شود و نور طلایی را پشت سر گذاشت.

و از نور این میز تراز تشکیل می شود.

تراز کردن مهارت از ضعیف به قوی

در سطح شهر

سطح نرمال

سطح آماتور

سطح متوسط

سطح بالا

سطح افسانه ای

سطح اسطوره ای

سطح شیطان

سطح الهی

سطح به فرد

سطح بی نهایت

برای توجه به همه خوانندگان، هر سطح از مهارت ها دارای 5 بخش است که پس از تکمیل 5 بخش، مهارت های شما می شود و برای پیشرفت وجود ندارد.

Previous Chapter
Next Chapter